روستای سرمستی
روستای سرمستی

روستای سرمستی

نامه ای به مولایم.....

سلام آقای مهربانم: یعنی میشود روزی قبل از آنکه همدمم خاک شود و مرا بر گور نهند مولایم را ببینم آقاجان اگر چه من منتظر خوبی نیستم ولی در این دنیای غریب دلم را دلخوش دیدار تو کرده ام و گر نه مرا با این خاک غریب کاری نیست اکنون با این قلب سنگی ام که لبریز از گناه است دوستدار تویی شده ام که دلت از گناه من خونین و غمدیده است بیا و مرا سرباز خود کن و قلب سنگی ام را لطافت ببخش زودتر از آن که دیر شود زیرا که نیستی با کسی تعارف ندارد آقا جان دلم شکسته است و شکسته را جز طبیب به هم نتواند ببندد ... بیا...بیا...بیا...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.